ونداوندا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

وندا دختر ما

کوچولوی من سرما خورده

درود بر تو ای زیبا ترینم دختر خوبم این چند روزه حسابی مامانو ترسوندی آخه یه روز از سر کار که اومدم دیدم تب داری زنگ زدم دکترت گفت بیار ببینمش از قضا بابایی هم شیفت ٢ هست یعنی ٢ بعد از ظهر میره ١ شب میاد بابایی شما در حال حاضر تو شرکت خوردو سازی سایپا کار میکنه منم تو شهرداری مامانجونم رفته پیش سروشا که آبله مرغون گرفته با خودم گفتم حالا چیکار کنم هنوزم میترسم با ماشین تنهایی بیرون ببرمت با اینکه صندلی داری میترسم تو راه گریهکنی خوب زنگ زدم مامان بابایی نبود بابا محمدم خواب بود خیلی نگران بودم زنگ زدم عصبانی به بابا جونت که حالا من چیکار کنم القصه آخرش بابا محمد اومد دنبالمون رفتیم دکتر اونم معاینت کرد گفت علامتی نداره یه مریضی هست ٣ ر...
14 ارديبهشت 1390

کوچولوی من سرما خورده

درود بر تو ای زیبا ترینم دختر خوبم این چند روزه حسابی مامانو ترسوندی آخه یه روز از سر کار که اومدم دیدم تب داری زنگ زدم دکترت گفت بیار ببینمش از قضا بابایی هم شیفت ٢ هست یعنی ٢ بعد از ظهر میره ١ شب میاد بابایی شما در حال حاضر تو شرکت خوردو سازی سایپا کار میکنه منم تو شهرداری مامانجونم رفته پیش سروشا که آبله مرغون گرفته با خودم گفتم حالا چیکار کنم هنوزم میترسم با ماشین تنهایی بیرون ببرمت با اینکه صندلی داری میترسم تو راه گریه کنی خوب زنگ زدم مامان بابایی نبود بابا محمدم خواب بود خیلی نگران بودم زنگ زدم عصبانی به بابا جونت که حالا من چیکار کنم القصه آخرش بابا محمد اومد دنبالمون رفتیم دکتر اونم معاینت کرد گفت علامتی نداره یه مریضی...
14 ارديبهشت 1390

آش دندونی

دخترکم چند روز پیش مامانی برات آش دندونی پخت آخه تو خیلی لثت درد میکردو ناله میکردی یه شب درست کردنو با بابایی و عمه اومدن اینجا و دور هم خوردیم تازه منم کلی بردم سر کار به همکارام دادم خیلی خوشمزه شده بود بعد عمو رضا و زن عمو ٣ -٤ روز پیش زنگ زدن که بیان خونمون ما هم کلی ذوق کردیم و برای دختر خوشگل من جای آش یه تاب بازی بامزه اوردن تو اونموقع نفهمیدی چیه ولی وقتی دیشب بابایی به میله بارفیکس وصل کردو توش نشستی کلییییی خوش گذروندی تووووو خیلی تاب بازی دوست داری دست عمویی درد نکنههههه از طرف وندا بوسسسسسسسسس ...
10 ارديبهشت 1390

مادرانه

درود بر تو عزیزدلم وندای عزیزم بالاخره وقت کردم بیام برات خاطراتتو بنویسم نازنینم تو الان تب داری و من کلی ناراحتم دیروز دعوت بودیم خوته مامانی اینا بمناسبت اومدن عمو حامد همه اومده بودن راستی عمویی سربازی تهران افتاد خوب شب قبلش خونه مامانجون بودیم و میخواستیم صبح با هم بریم خونه مامانجون کلی خوش میگذره صبح که چشمای قشنگتو وا کردیکلی ذوق کردی منو خونه دیدی مامانجونم که کلی دوست داری تا بابایی بیاد کلی بازی کردیم تو با مامانجون رفتی تو حیاط گلها رو ببینی کلیم خوابت میومد ولی مقاومت میکردی قرار بود شنبه خاله سمیرا بیان تهران من و تو هم کلی ذوق کردیم سروشا میاد ولی گفتن سروشی آبله مرغان گرفته و تو هنوز کوچیکی که بخوای ازش بگیری ...
10 ارديبهشت 1390

مادرانه

درود بر تو عزیزدلم وندای عزیزم بالاخره وقت کردم بیام برات خاطراتتو بنویسم نازنینم تو الان تب داری و من کلی ناراحتم دیروز دعوت بودیم خوته مامانی اینا بمناسبت اومدن عمو حامد همه اومده بودن راستی عمویی سربازی تهران افتاد خوب شب قبلش خونه مامانجون بودیم و میخواستیم صبح با هم بریم خونه مامانجون کلی خوش میگذره صبح که چشمای قشنگتو وا کردیکلی ذوق کردی منو خونه دیدی مامانجونم که کلی دوست داری تا بابایی بیاد کلی بازی کردیم تو با مامانجون رفتی تو حیاط گلها رو ببینی کلیم خوابت میومد ولی مقاومت میکردی قرار بود شنبه خاله سمیرا بیان تهران من و تو هم کلی ذوق کردیم سروشا میاد ولی گفتن سروشی آبله مرغان گرفته و تو هنوز کوچیکی که بخوای ازش بگیر...
10 ارديبهشت 1390

آش دندونی

دخترکم چند روز پیش مامانی برات آش دندونی پخت آخه تو خیلی لثت درد میکردو ناله میکردی یه شب درست کردنو با بابایی و عمه اومدن اینجا و دور هم خوردیم تازه منم کلی بردم سر کار به همکارام دادم خیلی خوشمزه شده بود بعد عمو رضا و زن عمو ٣ -٤ روز پیش زنگ زدن که بیان خونمون ما هم کلی ذوق کردیم و برای دختر خوشگل من جای آش یه تاب بازی بامزه اوردن تو اونموقع نفهمیدی چیه ولی وقتی دیشب بابایی به میله بارفیکس وصل کردو توش نشستی کلییییی خوش گذروندی تووووو خیلی تاب بازی دوست داری دست عمویی درد نکنههههه از طرف وندا بوسسسسسسسسس ...
9 ارديبهشت 1390

عروسك من

درود بر تو عزيز دلم دختر خوبم 5شنبه رفتيم خونه ماماني عمو حامد از اموزشي سربازي اومده بود ٧كيلو لاغر كرده دعا كن فوق ليسانس قبول شه آخه خيلي زحمت كشيده تو خيلي شيرين عسلي همه دوست دارن لباس صورتي با دامن كوتاهتو و دستمال سر سرخابيتو تنت كردم شكل ماه شدي دخترم كار تازه اي كه ياد گرفتي ناناي كردنه دستاي كوجولتو با احساسه تمام تكون ميدي تا آهنك شاد مىشنوي عزيزم عاشقتم ... ديروزم (جمعه) بابا امير رفته بود سركار مامانجوني اومد خونه ما تنها نباشيم تو هم نشسته بودي با ارگت كه خاله سميرا بهت داده برامون مىنواختي بعد مامانجون اومد باهات تمرين كرد جلو بري تو هم كلي از خودت استعداد نشون دادي بوسسسسسس بعدشم عصري رفتيم پارك همون موقع بارون گرفت خال...
6 ارديبهشت 1390

عروسك من

درود بر تو عزيز دلم دختر خوبم 5شنبه رفتيم خونه ماماني عمو حامد از اموزشي سربازي اومده بود ٧كيلو لاغر كرده دعا كن فوق ليسانس قبول شه آخه خيلي زحمت كشيدهتو خيلي شيرين عسلي همه دوست دارن لباس صورتي با دامن كوتاهتو و دستمال سر سرخابيتو تنت كردم شكل ماه شدي دخترم كار تازه اي كه ياد گرفتي ناناي كردنه دستاي كوجولتو با احساسه تمام تكون ميدي تا آهنك شاد مىشنوي عزيزم عاشقتم ... ديروزم (جمعه) بابا امير رفته بود سركار مامانجوني اومد خونه ما تنها نباشيم تو هم نشسته بودي با ارگت كه خاله سميرا بهت داده برامون مىنواختي بعد مامانجون اومد باهات تمرين كرد جلو بري تو هم كلي از خودت استعداد نشون دادي بوسسسسسس بعدشم عصري رفتيم پارك همون موقع بارون گرفت خاله مهري...
6 ارديبهشت 1390

سلام دختر 8 ماهه خوشگل من

وندا جونم 7 ماهتم تموم شد جمعه با مامانجون ؛بابايي؛خاله سميرا ؛سروشا و من و تو رفتيم پارك ملت البته طبق معمول اول ما رفتيم خريد تو بازار صفويه 3تا لباس خنك ناز براي تابستونت خريدم بعد رفتيم تو پارك انقدر ذوق كردي ملتم خيلي زيبا و سبز شده بود روي سبزهها نشوندمتو ازت عكساي زيبا انداختم بابا امير سروشا رو برده بود تا بادبادك هوا كنن ولي دختر خالت گريه كرده بود بادباديو باد برده بود بعد رفتيم رستوران ياس تا صندلي غذا اوردن سروشا روش نشست از وقتي تو اومدي سروشي خاله با فرهنگ شده رو صندلي غذا ؛كالسكه ميشينه كه تو نشيني قبلا ما همه توجهمون به اون بود ولی الان توجهمون نصف شده ولي تو رو خيلي دوست داره تو رستوران تو خوابت مي اومد بيتابي كردي بهت شير د...
5 ارديبهشت 1390

سلام دختر 8 ماهه خوشگل من

وندا جونم 7 ماهتم تموم شد جمعه با مامانجون ؛بابايي؛خاله سميرا ؛سروشا و من و تو رفتيم پارك ملت البته طبق معمول اول ما رفتيم خريد تو بازار صفويه 3تا لباس خنك ناز براي تابستونت خريدم بعد رفتيم تو پارك انقدر ذوق كردي ملتم خيلي زيبا و سبز شده بود روي سبزهها نشوندمتو ازت عكساي زيبا انداختم بابا امير سروشا رو برده بود تا بادبادك هوا كنن ولي دختر خالت گريه كرده بود بادباديو باد برده بود بعد رفتيم رستوران ياس تا صندلي غذا اوردن سروشا روش نشست از وقتي تو اومدي سروشي خاله با فرهنگ شده رو صندلي غذا ؛كالسكه ميشينه كه تو نشيني قبلا ما همه توجهمون به اون بود ولی الان توجهمون نصف شده ولي تو رو خيلي دوست داره تو رستوران تو خوابت مي اومد بيتابي كردي بهت شير د...
5 ارديبهشت 1390